آبروی میدان
آبروی میدان
این جوان کیست که در قبضهی او طوفانست؟
آسمان زیر سم مرکب او حیرانست
***
پنجه در پنجهی آتش فکند گاه نبرد
دشت از هیبت این معرکه، سرگردانست
***
مشک بر دوش گرفته ست، و دل را در مشت
کوهمردی که همه آبروی میدانست
***
تا که لبتشنه نمانند غریبان امروز
میرود در دل آتش، به سر پیمانست
***
این طرف: کوه جوانمردی، ایثار، شرف
روبرو: قوم جفاپیشه و سنگستانست!
***
صف به صف میشکند پشت سپاه شب کیش
آذرخشیست که غرندهتر از شیرانست
***
خیره بر خیمهی زینب شده و مینگرد
کودکی را که تمامی عطش و، گریانست
***
سمت خون علقمه در آتش و، در سمت عطش
خیمهها شعلهور، و بادیه اشک افشانست
***
این که بر صفحهی پیشانی او حک شده است
آیههاییست که در سورهی (الرحمن) است
